باشگاه کوهنوردی شقایق / نمایش جزییات خبر

عملیات نجات قله کهار-13981211

سلمان بهمندار

گزارش عملیات نجات قله کهار

پایان شیرین یک شب تلخ

تاریخ گزارش 11/12/98

نویسنده گزارش: سلمان بهمندار

ساعت حدود 18:00 بود که سرمست اما خسته و گرسنه از برنامه یخ نوردی بر می گشتیم که تلفنم زنگ خورد، اسم یک آدم خیلی خاص افتاد رو صفحه گوشیم ،جانم رئیس آقای اکبر هرمزجانی، جواب دادم

خوبی سلمان؟ کجایی؟

خوبم خداروشکر، تو جاده چالوس دارم میام سمت کرج

دکتر نوری رو میشناسی؟ قبلا میومد باشگاه

آره میشناسمش ،البته اشنباه گرفته بودم

دکتر با خانمش و یکی از دوستانش رفتن کاهار زیر جان پناه ، پای دوستشون آسیب دیده درخواست کمک کردن، ببین میتونی بری کمکشون

چشم رئیس، شماره منو بهشون بدین بگید با من تماس بگیرن و شمارشونو برای من بفرستین

بلافاصله با مرکز کنترل عملیات هلال احمر 112 تماس گرفتم و خودم رو معرفی کردم. اعلام حادثه کردم و درخواست اعزام تیم امداد رو دادم. از علی شفیع پور، که سوار ماشینش بودم، خواستم منو چهار راه طالقانی شعبه کرج هلال احمر برسونه، البته خیلی لطف کرد که این کار رو انجام داد. تو این فاصله از طریق یکی از دوستان شماره یکی از اهالی روستای کلوان که نسبت فامیلی دور با هم داریم رو ازش گرفتم و با اون بنده خدا تماس گرفتم. ماجرا رو توضیح دادم و درخواست کردم نیروی کمکی و قاطر در صورت امکان در اختیارم قرار بدن، ایشون هم لطف کردن و قول همکاری دادن.

آقای هرمزجانی شماره تلفن رو ارسال کردن و منم بلافاصله تماس گرفتم. خانمی پشت خط بود و جواب داد. خودم رو معرفی کردم و شرح حادثه رو پرسیدم.

دقیقا میدونید چی شده

دوستمون زیر جان پناه از ما جدا شد و ظاهرا براش اتفاقی افتاده، هنوز پیداش نکردیم

تلفن قطع شد.

تلاش برای تماس مجدد فایده ای نداشت. با آقای رضازاده و نورانی مسئول تیم امداد کوهستان تماس گرفتم و ماجرا رو توضیح دادم. پرسیدم شیفت امروز کیه، سیامک چاپاریان، شمارشو پیدا نکردم به همین خاطر یه مرکز کنترل عملیات گفتم رسیدم سازمان بچه های تیم آمداده باشن، من خودم هم دارم میام اونجا. بلافاصله که رسیدم در سازمان لوازم اضافه خودم رو تحویل نگهبانی دادم و در کمترین زمان ممکن حدود ساعت 18:30 دقیقه بود که آماده حرکت شدیم. آزیر ماشین هم خراب بود و مردم هم به ماشین امداد بی توجه بودند. باید صبور می بودیم، علی رضایی و یکی از امدادگران کشیک پشت ماشین در حال چک کردن لوازم بودند و من در حال تلاش برای راه انداختن آزیر و تماس با خانم میرزایی، تلفنم زنگ خورد.

چی شد پیداش کردین خانم میرزایی

نه هنوز پیداش نکردیم

اوکی هر وقت پیداش کردین به ما اطلاع بدین ما توراهیم داریم میایم

تلفن قطع شد و باز هم تلاش برای تماس مجدد بی فایده بود.

پیام گذاشتم در صورت امکان با من تماس بگیرید و از خودتون لوکیشن برام ارسال کنید.

سلمان طرف چی شد، کسی با ما میاد؟ قاطر چی؟

الو، سلام اقا روح الله، آره زنده است ولی اگه به دادشون نرسیم ممکنه بمیرن

زنده است یا مرده؟چند نفرن؟

حتما زنده است! سه نفرن که یکی شون آسیب دیده

ما آماده ایم ولی قاطر بالا نمیره حجم برف خیلی زیاده اگه مرده باشه نریم

نه زنده است، اوکی خوبه خودتون هم بیایید زیاده خیلی خوبه آماده باشید من رسیدم کلوان زنگ میزنم

تماس دوباره برقرار شد

کجایید؟

ما تو جاده نزدیک ده کیلومتر مونده کلوان، الو خانم میرزایی چی شد؟

هنوز پیداش نکردیم!

ای بابا ای بابا باز قطع شد «مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد، مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد»

نزدیک روستا بودیم که هر چه تلاش کردیم نوری روی یال ندیدیم، این یعنی تیم از یال اصلی خارج شده و منحرف شده به کدوم سمت معلوم نیست. کم کم نگران شدیم

ساعت حدود 21 بود که به روستای کلوان رسیدیم، یکی از اهالی محل آماده شد و با ما همراه شد. آسمان صاف و پر از ستاره که نوید یک شب خیلی سرد رو می داد. اول مسیر بودیم که خانم میرزایی زنگ زد

پیداش کردیم

خب خدارو شکر، وضعیتش چطوره؟ شکستگی پا داره؟

نه ظاهرا فقط سرمازده شده

باشه ما داریم میام بالا، کجا هستین زیر جان پناه؟

اه این لعنتی باز قطع شد

سعی کردیم از همون مسیری که این دوستان رفته بودن حرکت کنیم تا انرژی مون رو ذخیره کنیم، به یک خط اسکی رسیدیم، با اطلاعاتی که آقا قربان داد متوجه شدیم دو نفر با اسکی هستن و یه نفر برف کوبی کرده. هرچه تلاش کردیم از جا پاهای قبلی استفاده کنیم حجم برف زیاد انرژی مون رو می گرفت. تو این فاصله از آقای رضازاده در خواست کردیم یک تیم پشتیبان آماده کنه که در صورت نیاز خودشون رو هرچه سریعتر برسونن به منطقه.


نجات-981211 3



تا قبل از اینکه به سر یال برسیم همه چی خوب بود. بدون دستکش و فقط با لباس بیس حرکت می کردیم اما روی یال که رسیدیم کم کم شرایط عوض شد و هر چه که بالاتر می رفتیم شدت باد بیشتر و بیشتر می شد تا جایی که کاملا تعادل رو بهم می زد. دیگه پاکوبی وجود نداشت و برف جای پاها رو پر کرده بود و با توجه به حجم برف و شل بودنش باید خودمون زحمت می کشیدیم و مجدد برف کوبی می کردیم تا یه جایی جلو رفتم ولی از اونجایی که از صبح تمرین یخ بودم و کلی بالا و پایین کرده بودم و نه صبحانه نه ناهار خورده بودم. دیگه انرژی برای برفکوبی نداشتم. از بچه ها خواستم نوبتی برف کوبی کنیم. لعنت به من کاش باتوم علی رو گرفته بودم. لعنت به هلال احمر که یه باتوم درست و حسابی نداره. بچه ا بیایید هر کی برف کوبی می کنه از این باتوم استفاده کنه. کسی که بدون باتوم برف کوبی کرده باشه می دونه تو این شرایط چقدر کمک می کنه. خلاصه با همه این فکر و خیال و حرف و حدیث ها سعی می کردیم حرکت کنیم که هم سردمون نشه و هم هرچه زودتر برسیم به این بندگان خدا. یه جایی پایین تر از جان پناه یک چاله برفی کندیم تا تجدید قوا کنیم، هم تصمیم بگیریم که چه باید انجام بدیم. تلاش برای تماس با حادثه دیده بی فایده بود و هیچ اثری ازشون نبود. در این بین تماس های مکرر دوستان هم چیزی جز آزار برای ما نبود. چون اگه می خواستیم جواب ندیم ممکن بود از طرف تیم حادثه دیده باشه، اگر هم جواب می دادیم باید دستکش رو از دستمون در میاوردیم که بلافاصله یخ می زد.

در کمتر از 10 دقیقه یک استراحت کوتاه داشتیم و بعدش با توجه به شرایط خودمون، شدت باد در بالادست  و بی اطلاعی از مکان تیم حادثه دیده تصمیم به بازگشت گرفتیم و در اون لحظه بهترین تصمیم بود به نظرم که می تونستیم بگیریم، چون نه توان ادامه مسیر تا جان پناه رو داشتیم نه شرایط موندن در همون نقطه. پس بلافاصله باید حرکت می کردیم. من خودم حتی توان قدم برداشتن به سمت پایین رو نداشتم. چون از بی آبی تمام عضلات پام گرفته بود و قفل کرده بود. به همین دلیل بعضی جاها رو برف نشستم تا سر بخورم تا سریعتر پایین بریم و ازین شرایط خارج بشیم و خودمون رو نجات بدیم. باد دست بردار نبود ما هم باید مراقب همدیگه می بودیم تا از هم جدا نشیم که خدای نکرده برای خودمون اتفاقی بیافته. در مسیر بازگشت بودیم که از عمو خسرو و آقای رضا زاده درخواست اعزام تیم کمکی کردم و تصمیم به بازگشت خودمون رو بهشون اعلام کردم.

نجات-981211 4

از سر یال که سرازیر شدیم و تپه گل سرخ رو رد کردیم تلفنم زنگ خورد

خانم ما دو یه تا پیچ پایین تر از جان پناه! شما کجایید خانم میرزایی؟ اومدیم بالا متاسفانه پیداتون نکردیم.

ما نزدیک باغا هستیم

شرایطمون بد بود برگشتیم پایین، من شرمنده شمام

اگه میتونید لوکیشن برام بفرستید که یه تیم داره میاد بالا اونا بیان دنبالتون، یه جوری خودتون رو مدیریت کنید تا بچه ها برسن چون من دیگه توان برگشت ندارم

چند دقیقه بعد چیزی که باید زودتر اتفاق می افتاد، افتاد و لوکیشن محل قرار گرفتنتیم به دستمون رسید. وای لعنتی ردشون کرده بودیم. بعدا متوجه شدیم که از صد متریشون رد شده بودیم.

هر چه سریعتر به روستا برگشتیم و ساعت 1 بامداد به روستا رسیدیم. چند دقیق بعد یک تیم سه نفره متشکل از خسرو جمشیدی، آرش رضا زاده و مهدی سهیل فرید به همراه چند امدادگر و آقای هاشم نژاد رئیس شعبه کرج هلال احمر به ما ملحق شدن. بلافاصله این تیم سه نفره با تکمیل کردن تجهیزات، تشریح حادثه و گرفتن اطلاعات محل پناه گرفتن تیم، آماده حرکت شدن و تیم های بعدی هم در راه رسیدن به روستا بودن.

الو آقای بهمن دار کجایین

بچه ها اومدن، ما تو روستاییم ولی بچه ها حرکت کردن دارن میان بالا

شرایط مصدوم چطوره؟

جامون بد نیست، ما پشت نقاب پناه گرفتیم ولی برف داره رومون رو می پوشونه

اوکی یجوری خودتون رو مدیریت کنید تا بچه ها برسن

نیم ساعت بعد شش نفر از دوستان از باشگاه کاهار رسیدن که ازشون خواستیم سه نفرشون برن بالا و سه نفر دیگه بمونن پیش ما تا درصورت نیاز بتونیم بریم برای کمک. همه نکاتی که لازم بود به این تیم هم گفته شد و حرکت کردن به سمت بالا. سعی کردیم کمتر باهاشون تماس بگیریم و اجازه بدیم در صورت لزوم اونها با ما تماس بگیرن.

حالا این وسط فکر اینکه ما تا نزدیکی اون سه نفر رفتیم و نتونستیم پیداشون کنیم و اگه خدای ناکرده این سه نفر جونشون رو از دست بدن چی میشه تا دم دمای صبح هر چند دقیقه یکبار ازارم می داد و شب بسیار تلخی را برام رقم زد. در این فاصله هر چند دقیقه یکبار تلفن زنگ می خورد و می پرسید

چی شد؟ تیم نرسید؟ داریم زیر برف دفن می شیم و لباسامون کم کم داره خیس میشه

سعی کنید دوام بیارید، با هم حرف بزنید، خودتون رو مدیریت کنید. بچه ها دارن میرسن

در این لحظات این تنها کاری بود که میتونستم انجام بدم و باز فکر کردن به اون افراد و شرایطی که توش هستن و منی که کاری نتونستم انجام بدم خیلی آزار دهنده بود.ساعت 5:30 دقیقه بود و هوا کم کم داشت روشن می شد که دلم طاقت نیاورد و تصمیم گرفتم با دوتا از بچه ها بریم بالا، هرچه در توان داشتم به کار گرفتم و راه افتادیم. بعد نیم ساعت نزدیک به تپه گل سرخ بودیم که آقای رضازاده پشت بیسیم اعلام کرد پیداشون کردیم و اینجا بود که یه نفس کشیدم و خداروشکر کردم و اینطوری پایان یه شب تلخ برامون شیرین شد.

نجات-981211 5

دوستان زحمت کشیدن اقدامات لازم رو انجام دادن و تیم رو آماده حرکت کردن به سمت پایین، خوشبختانه وضعت دو نفر از این عزیزان خوب بود و فرد آسیب دیده هم با حمایت دوستان و از یه جایی به بعد رو پای خودش به سمت روستا ارتفاع کم کردن و ما هم دیگه با خیال راحت تر به سمت بالا ادامه مسیر دادیم تا به کمک تیم بریم. خبر خوش رو با دوستان و آقای هرمزجانی در میون گذاشتم تا این دوستان هم از نگرانی در بیان. همینطور که تیم در حال کاهش ارتفاع بود از طرق آقای هاشم نژاد و ارتباط با اورژانس امکان درخواست و پرواز هلیکوپتر جهت انتقال سریعتر مصدوم بررسی شد که خوشبختانه با توجه به شرایط نسبتا خوب مصدوم و راه کم باقی مانده تا روستا درخواست لغو پرواز رو دادیم و با همراهی دوستان همه نفرات ساعت 9 صبح بعد از 14 ساعت عملیات سخت و نفس گیر پایان این اتفاق خیلی خوب رو با فراموش کردن کرونا جشن گرفتیم و همه اون خستگی و بی خوابی و فشار و استرس فراموش شد.

نکته

خوشبختانه این دوستان واقعا حرفه ای و آموزش دیده بدوند و تونسته بودن تو اون شرايط خودشون رو مدیریت کنن و گرنه باز باید سه تا جسد رو حمل می کردیم. به همین دلیل که خیلی اوقات به آموزش و تجربه تاکید می کنیم. تنا چیزی که از ساعت دو سه به بعد کمی بهم آرامش میداد این بود که گفتنکیسه خواب دارن و تو کیسه خواب هستن این رو گفتم قابل توجه دوستانی که بخاطر تنبلی و هر چیز دیگه ضروری ترین لوازم رو با خودشون نمیبرن و اگه خدای نکرده جایی اتفاقی براشون بیفته هیچ کاری نمیتونن برای خودشون انجام بدن و همش انتظار دارن که تیم امداد کاری انجام بده، همه میدونیم عملیات و دسترسی تو کوهستان کار راحتی نیست پس اول باید سعی کنیم حادثه نبینیم، دوم اگه حادثه دیدیم باید بتونیم تا زمانی که تیم امداد برسه خودمون رو مدیریت کنیم و این فقط و فقط با آموزش و تجربه اتفاق میفته...

یک نکته قابل توجه همه دوستان کوهنورد همونطور که گفتم اول تا جایی که میتونید سعی کنید دچار حادثه نشید ولی اگه خدای نکرده ی موقع به هر دلیلی حادثه ای براتون رخ داد اولین و بهترین کسی که میتونه به شما کمک کنه خود شما هستین و بعد تیم های نجات پسباید هر کدوم از ما ی امدادگر باشیم و در صورت حادثه اولین کاری که باید انجام بدید ارسال نقطه ، لوکیشن محل حادثه است که تیم های امدادی بتونن در کمترین زمان خودشون رو برسونن و هر چه شما اطلاعات دقیق تر و بیشتر به امدادگران بدید بیشتر به کار میاد و میتونه به امر امداد رسانی کمک کنه و نکته بعدی اینکه لطفا بخاطر خودتون پنهان کاری نکنید و در صورت بروز حادثه تا قبل از اینکه دیر بشه هر چه زودتر با تیم های امدادی تماس بگیرید ،لازم بگم که شماره 112 هلال احمر بدون آنتن هم میتونید بگیرید و اعلام حادثه کنید ،به امید اینکه هر روز کمتر و کمتر شاهد حوادث دوستانمون باشیم ...

نجات-981211 6

در پایان بی نهایت سپاسگزارم از تک تک دوستانی که با همه وجود اومدن و تو این عملیات شرکت کردن و سنگ تموم گذاشتن، هدفم از نوشتن این گزارش این بود تا شرایط سخت یک عملیات رو برای دوستانی که غیر منصفانه تیم های امدادی رو قضاوت می کنن توضیح بدم هم نقطه ضعف ها و توانمندی های خودمون رو بشناسیم هم شاید درسی بشه برای بقیه و هم قدردان زحمات دوستان باشیم...

نفرات شرکت کننده اعضاء تیم امداد و نجات آرش رضازاده، خسرو جمشیدی، مهدی سهیل فرید، سیامک چاپاریان، علی رضایی، سلمان بهمن دار ،محمد حاتم خانی و دوستان نجاتگر جاده که پشتیبانی تیم رو به عهده داشتن

دوستان کوهنورد از باشگاه کاهار: حمید جمشیدی، بابک جمشیدی، روح ا نریمانی، علی بهمنش ، ابوذر خمیس آبادی،سیامک ساسانی

افراد محلی: روح ا یاری، قربان رجبی

و بقیه عزیزانی که در پایان عملیات با مهمان نوازی از همه افراد پذیرایی کردن ...


نجات-981211 7

تعداد بازدید : ۱۲,۶۶۳
علیرضا
۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
0
0

سلام. ضمن تشکر از گزارش خوبتون میخواستم عرض کنم که برای انتقال تجربه این حادثه به سایر دوستان بهتر بود مقداری از شرح اتفاقی را که منجر به این حادثه شده است را هم در مرقومه خود ذکر مینمودید. به عبارت دیگر چه شد که این حادثه برای این افراد اتفاق افتاد.

سلمان بهمن دار
۱۳۹۹/۰۴/۲۴
0
0
0

درودبرشما، خیلی ممنون بابت لطف و توجه شما، تو حین گزارش اشاره کردم که دو نفر با اسکی صعود می کردن و نفر سوم برف کوبی می کرده که همین باعث میشه بینشون فاصله بیفته و نفر از مسیر منحرف و دچار آسیب بشه...


تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید