سرپرست : حمید فضلی نژاد
عنوان برنامه : صعود قله سیالان(پیمایش الموت به دوهزار)
تاریخ اجرا : پنجشنبه و جمعه 19و18/5/1403 نوع برنامه : کوهنوردی
مدت اجرا : دو روز ارتفاع مبدا : 2260 متر
زمان تقریبی صعود تا پناهگاه: 7:10 (*) ارتفاع پناهگاه : 3270 متر
زمان تقریبی صعود تا قله: 13 ساعت ارتفاع قله : 4172 متر
زمان تقریبی برگشت تا عسل محله: 13 ساعت ارتفاع مقصد : 1300 متر
تعداد افراد شرکت کننده : 7 نفر سرپرست و نویسنده گزارش : حمید فضلی نژاد
سرقدم: مشیر هاشمی عقب دار: شاهین صادقی
مشخصات و موقعیت قله سیالان:
سیالان نام کوهی است که در منطقه کوهستانیِ البرز مرکزی و در مرز استانهای مازندران و قزوین قرار گرفتهاست. این کوه از شمال به دره دوهزار و دشتدریاسر شهرستان تنکابن در استان مازندران و از جنوب به بخش رودبار الموت شرقی در استان قزوین مشرف است. قله سیالان ۴۱۷۵ متر از سطح دریا ارتفاع دارد.
مختصات جرافیایی قله: 36.5116363899202, 50.69851710666571
از فراز سیالان چکادهای کندیگان، شاه البرز، خشچال، علم کوه، سماموس و دماوند پیداست.
مسیرهای صعود:
به صورت کلی قله سیالان را میتوان از مسیر شمالی، جنوبی و خطالراس صعود کرد که مسیرهای شمالی و جنوبی به ترتیب از درههای دوهزار و هنیز پیمایش میشوند.
• مسیر شمالی که از روستای اسل محله در ارتفاع حدود ۱۳۰۰ متری آغاز میشود و با گذر از دشتدریاسر در ارتفاع ۱۷۰۰ متری و عبور از گوسفندسرای ونی، به گردنه بین قلههای سیالان و کندیگان میرسد که با ادامه مسیر به سمت غرب به قله سیالان منتهی میشود. این مسیر به نسبت دیگر مسیرها درازتر میباشد.
• مسیر جنوبی از روستای هنیز در ارتفاع ۲۲۰۰ متری آغاز میشود و با پیمایش به سوی شمال به جانپناه سیالان در ارتفاع ۳۲۵۰ متری میرسد و پس از آن با صعود به گردنه و حرکت به سمت شرق میتوان به قله سیالان رسید.
• خطالراسی که با صعود به قله خشچال و سپس قله کندیکان و پیمایش خطالراس به قله سیالان منتهی میشود و در واقع مسیر صعود سیالان شناخته نمی شود.
امکانات
دسترسی خودرویی به روستای هنیز دشوار است و خودروی خطی در دسترس نیست. در روستای اسل محله دسترسی به آزانس وجود دارد. آخرین پمپ بنزین در بخش معلم کلایه الموت است.
پایگاه امداد و نجات هلال احمر در سمت الموت در بخش رازمیان و در سمت تنکابن در 20 کیلومتری مسیر عسل محله به سه هزار است.
آنتن دهی موبایل در بسیاری نقاط از سمت هنیز تا گردنه و قله وجود دارد. آنتن اینترنت 4G حتی تا محل کمپ روی گردنه و قله وجود دارد. با فرود به سمت اسل محله از قدرت آنتن کاسته می شود و در دره آنتن نیست.
در سمت الموت در ارتفاع 3250 متری جانپناه سیالان(قبادی) قرار دارد. در مسیر برگشت شمالی جانپناهی در ارتفاع 1900 متری قبل از دریاسر در گزارشها آورده شده که مشاهده نشد.
چشمه در سمت الموت بعد از روستای هنیز در میانه راه جانپناه و در سمت غرب جانپناه هست، برفآبهای زیادی نیز تا رسیدن به گردنه و در خود گردنه شما را همراهی می کنند. در برگشت تا حداقل 4 ساعت تا رسیدن به اولین چشمه فاصله دارید.
قاطر برای حمل با تا گردنه میتوان از روستای هنیز کرایه نمود.
شماره قاطرچی آقای عیسی قبادی 09901661889
• روستای اِسل محله در تمامی گزارشها به نام "عسل محله" آمده است اما در ورودی روستا در تابلویی بزرگ به هجی "اِسل محله" آورده شده که عینا ذکر می شود.
• طی مسافت اشتباه در ابتدای مسیر در جدول زیر اصلاح شده و اعداد تقریبی مسیر اصلی را نشان می دهد.
مسافت و زمانهای برنامه:
مبدا - مقصد مدت زمان(ساعت) مسافت(کیلومتر) ارتفاع مقصد(متر)
پارک چمران کرج – روستای هنیز الموت 3:00(سواری) 170 2260
روستای هنیز - جانپناه قبادی 6:00 9 3270
جانپناه قبادی - گردنه سیالان 3:00 5 3850
گردنه سیالان - قله سیالان 1:00 1.4 4172
قله سیالان - روستای اسل محله 13:00 14 1300
• ثبت شده با ساعت گارمین Instinct
شرکت کنندگان :
مشیر هاشمی، ایرج محمدحسینی، امیرحسین شهاب، فرزانه محمدی، شاهین صادقی، هادی بشری، حمید فضلی نژاد
شرح برنامه:
"هر چه کویت دورتر دلتنگ تر مشتاق تر در طریق عشقبازان مشکل آسان کجا"
اصلا قله هایی را که مدتی میدوی و بهشان نمی رسی وصالشان شیرین تر است. آن سالی که شب برنامه رفتنمان نشد گفتیم حالا سرجایش است سال بعد. سال بعد شد سالیانی و پارسال که خواستیم برویم و خودرو عمومی جور نشد کمی بغضمان گرفت، امسال در تقویم مرداد ماه آوردیمش تا در بند التزام عمل گرفتارش شویم. از دوماه قبل نگران ماشین بودم، هر راننده ای را می دیدیم بعد کمی خوش و بش سوال این بود: الموت می روی از عسل محله برگردی!؟
کم برنامه ای نبود گذر از الموت به شهسوار، عبور از البرز به جنگلهای دوهزار، از همان راه گذری که سالیان پیش مردمان می رفتند و دادوستد می کردند، عروس می دادند و داماد می گرفتند، مسیری دارای رونق و زندگی، ردپایی بر تارک تاریخ معاصر پیش از آنکه تکنولوژی امروز بتواند یک آزادراه تهران شمال را 12 ساله نسازد!
خودرو و عدد شرکت کنندگان همیشه دو کفه ترازوی اجرای برنامه اند و میانه بدست سرپرست، هر کدام کسر داشته باشد می بایست او جبران کند. دشواری پیمایش هنیز به عسل محله این است که هر دو محل انتهای کار و در دامنه کوهند، جمیع رانندگان دوستدار صفحه کلاچ و گیربکس تمایلی به رفتن ندارند و ترجیح می دهند به همان کلوان و لواسان بسنده کنند اگر باشد البته. لذت دورهمی با هموطنان خسته برگشته از خطه شمال در جمعه شب نیز برای هر راننده جذاب نیست بماند، این مشکل آسان البته با همراه بانک قابل آسان شدن است.شرکت کنندگان اما جای عشقبازان داستان مایند، چند سینه سوخته باید پیدا کنی که علاوه بر برتابیدن دشواری ها به پای و به سر بشتابند و تازه آخر ماجرا به به و چه چه هم بکنند که چه برنامه جانانه ای! جمله حکایت است این کوهنوردی ... .
برنامه مان از سحرگاه پنج شنبه 18 مرداد آغاز می شد و جمعه شب 19 مرداد پایان می یافت. چون عدد ثبت نامیان به 7 رسید دفتر رابستیم و از میان همه گزینه ها گزینه دو دستگاه سواری کرایه روی میز ماند. سریعتر، ارزانتر، راحت تر البته برای 7 نفر. صبح پنجشنبه ساعت 3 قرار گذاشتیم پایین جایگاه بنزین میدان ساسانی(امام حسین) و با حضور به موقع همه عزیزان یک ربع بعد راه افتادیم. دو راننده ای که پیدا کردیم از آشنایانی از اهالی گرمارود الموت و کاملا آشنا به مسیر هر دوطرف بودند و خیالمان راحت بود. با اینکه 4 ساعت برای رسیدن به الموت در نظر گرفته بودم بعد از 2 ساعت و 45 دقیقه از مسیر جدیدو درحال احداث الموت ما را به هنیز رساندند و ساعت 6 صبح قبل از بیدارشدن قاطرچی در بالای هنیز مشغول شدیم به صبحانه! جالب بود که بجز پیرزنهای روستا بقیه گویا در خواب بودند و اینان چه مادرانه دعوتی می کردند و حالی می پرسیدند و راهنمایی می کردند. موقع خروج از روستا هر جا اشتباه می رفتیم همه با هم بانگ میزدند از اونطرف و از این طرف! باغداری و دامداری و حمل بار با قاطر از محلهای درآمد اهالی این روستا بویژه در ماههای خرداد و تیر است.
عمو عیسی قبادی مرد خوش اخلاق را از دو روز قبل برای حمل بارها تا جانپناه و یا گردنه هماهنگ کرده بودم، قیمتشان منصفانه است، شماره شان در ابتدای گزارش هست خیلی چانه نزنید! یکی دو تا از دوستان بارشان را میخواهند خودشان بیاورند و بقیه هم همه لوازم را به قاطر نمیدهیم تا یک قاطر کافی شود. بارها را تحویل دادیم و ساعت 6:45 صبح از میان کوچه باغهای روستا به راه شدیم. چه روستاداری واقعی و با سلیقه ای، یکروزی ارزش ماندن دارد به قصد تفرج و عکاسی، افسوس که کار ما نیست.
نیم ساعتی تا از باغهای گیلاس و آلو و گردو بدرآییم کار هست، برای ما که همراه مه بود و کمی رنگین کمان . اما بعد از آنرا بشنوید که خیر است انشاله:
در گزارشها خوانده بودم در مسیر روستا تا جانپناه یک دو راهی هست که به سمت دره نباید بروید، همین. حدود 45 دقیقه ای که از روستا درامدیم یک دو راهی بود که خیلی به چشم مشکوک نیامد، دیدمش ولی از دو طرف چند تکه سنگ می گذشت و گفتم احتمالا آن پشت به هم می رسند. در حالیکه دره سمت راست بود و مسیر روی دامنه سمت چپ، خیلی آرام و ریز و فنی با وجود سه دستگاه جی پی اس و در گرماگرم گفتگو و عکاسی و به به چه هوایی قل خوردیم به سمت راست و گرم صحبت رفتیم تا نزدیکی کف دره! دست کم نیم ساعتی شد تا بخود آمدم و فلش روی صفحه ساعتم را دیدم که زار میزند و التماس می کند که اشتباه رفته اید. بقیه جی پی اس ها را هم دیدیم که بله و از همه عیان تر اما کف دره بود که خوش آمد میگفت. گفتم شاید بشود بجای برگشت به دوراهی ضلع دیگر مثلث را برای اکتشاف و اصلاح مسیر به سمت چپ بروم، ده دقیقه ای بعد با دیدن مدفوع تازه خرس در میان درختان اورس عقل مستولی گشت و تصمیم گرفتیم برگردیم به همان دوراهی که بودیم، این شد حدود 1.5 ساعت تاخیر و یک خاطره خوب و آموزنده.
مه و آن هوای لطیف صبح که از ما دور شد،آفتاب در حال عمود شدن هم این تنها گروه صعود امروز را داشت پیدا می کرد و میخواست کمی با گرما سربسرشان بگذارد، باد اما مدافعان میشد و در این تقابل گروه بود که به سرقدمی مشیر و هادی می خرامید و ره به میان بوته ها و تپه ها می گشود. شاید کمی دیر باشد برای اجرای این برنامه اما زمان صعود را به دلایلی این تاریخ گذاشتم: روستا و مسیر خلوت باشد، دمای هوا در محل کمپ سرد نباشد و نیاز به پوشاک سنگین نباشد و برفچالهای پشت گردنه چالش و نیاز به یخ شکن نداشته باشد. هر چند این زمان سبب میشد در سمت الموت همین گرمای روز در ارتفاع پایین قابل پیش بینی باشد. پیش بینی نم نمی باران در حد 0.2 میلیمتر هم در ساعات میانی روز داشتیم که امید بود رهایی بخش شود.
چشمه در فاصله حدود 3 ساعت از روستا در یکی از کمربرهای پاکوب هست که پیدا کردنش چندان کاری ندارد و حتی در گوگل مپ قابل تشخیص است. بعد از چشمه پاکوب به سمت بالای تپه می رود، در منطقه دشت مانندی در ارتفاع 3000 متر دو راهی هست که سمت چپ به گوسفند سرای بالای یال می رود و سمت راست تپه را دور میزند و به جانپناه در ارتفاع حدود 3300 متر می رسد. فاصله روستا تا جانپناه حدود 6 ساعت است. ساعت 14 به جانپناه که می رسیم هنوز بارها نرسیده است. به قله جان در سمت راست وشرق در بلندای خطالراس و گردنه در سمت چپش سلامی می کنیم. هوا کمی گرم است اما با وجود باد ملایم قابل تحمل. گروه نسبتا سرحال است، چشمه جانپناه در سمت چپ(غرب) آن در میان سبزیها مشخص است. تا ناهاری سردستی بزنیم قاطر می رسد و بدلیل گرمی هوا تصمیم میگیریم بار را تا روی گردنه به قاطر بسپاریم، عمو عیسی بعد استراحتی می رود و ما ساعت 15 بدنبالش. حالا در راه چشمه نداریم ولی سه برفچال کوچک هست که از کنار یکی شان قبل از گردنه نهر جانبی دارد که گل ندارد، آب بقیه کمی گل آلود است و برای استفاده نیاز به عملیات تصفیه دارد.
ساعت 17:20 است که به روی گردنه می رسیم، به نظر می رسد خسته ایم بعد از نزدیک 16 کیلومتر پیمایش، پس قله بماند که فردا سرحال و با زمان کافی در آغوش بکشیم. روی گردنه باد است و شب آرامش خواب ندارد، 100 متر پایینتر سمت چپ پاکوب گردنه به سوی عسل محله چند جای چادر می بینیم که با کمی فعالیت در اتفاع 3850 متری قابل بازیابی است. همچنان تنها تیم حاضر در منطقه در گردنه سیالان بر فراز اقیانوس ابر بالای جنگلها و دریا، صحنه و موقعیتی که یادم نمیرود و همان بود که بخاطرش آمده بودیم. یک برفچال هم کمی پایین تر از ماست که آبی روان از پایینش جاری است. چادرها را زدیم و به تماشای غروب و نمای قله و شب وسکوت و یک کوهستان آرامش. روی گردنه هم اینترنت 4G هست و هم آنتن تماس. میدانستیم فردا راه بسیار است و شب زودتر خوابیدیم.
ساعت 4:30 جمعه در خنکای بامداد از گردنه به سمت شرق در پاکوبی مشخص و در سکوت آغاز پیمایش به سمت قله بود. آرام آرام با فلق سحرگاهی فریادهای ذوق گروه برخاست، چه بهشتی، در شمال و جنوب گرده ای که میرفتیم اقیانوس ابرهای آرام غنوده تا افق و از میانشان فقط ستیغ قله های شاه البرز و خشچال و سماموس و ... پیداست. ساعت 5.5 طلوع آفتاب روی قله ذوقمان را کامل کرد، نمیدانستیم چه کنیم، تماشا کنیم، عکس بگیریم، فریاد بکشیم و جست و خیز کنیم، این حالیست که توصیفی نیست، عشقبازان کوهش می فهمند. در برگشت در سمت شمال یخچالهای کوچکی در قیفهای پایین قله میدیدیم که آبگیرهای سبز رنگ حاصل ذوبشان در پای خود داشتند و داشتند مقاومت می کردند تا فصل گرما بگذرد. برگشتمان به چادرگاه حدود 7:30 بود، صبحانه ای صرف شد و تا چادرها را جمع کردیم و کوله به پشت شدیم از 8:30 گذشته بود.
تقریبا می دانستم چه راهی پیش رو داریم اما باز هم خیلی بود. صحبت از 12 ساعت بود و تقریبا همان شد. پاکوب به سمت اسل محله مشخص بود و این بار همه حواسمان به دستگاههای ردیاب بود. شیب برگشت تا رودخانه بسیار تند است و دلخوشیمان این بود که مه در حال بالا آمدن بود و از بابت گرما خیالمان راحت بود. ساعت 10 صبح بود که به آغوش مه رسیدیم و از این پس تا خود روستا شعاع دید چندانی نداشتیم، گاهی تا 5 متر هم نمی رسید. جنس پاکوب و مناظر اطرافش با کاهش ارتفاع عوض می شد، از پاکوبهای خاکی تا مخلوط سنگ و خاک، شن و سنگ رودخانه ای، چمن و در آخر گِل لیز و اذیت کن همه را تا پایین تجربه کردیم. در این فصل از برفچالی نگذشتیم. چشم اندازها از استپ کوهستانی تا صخره و چمن و بوته های بلند گل و سبزی و درختچه ها و جنگل انبوه و دره بکر و رودخانه و جلگه و چمنزار همه تا پایین همراهی مان کردند. آنچه آزارمان میداد فقط عبور گروهی موتور سوار بود که مرتبا از ما می گذشتند و برای استراحت می ایستادند یا در گذرگاههای مسیر گیر میافتادند و دوباره با صدای قارو قار و دود و خاک سر و کله شان پیدا می شد، جنس و بافت پاکوب را خراب می کردند و آسایش از ما میگرفتند.
چشمه آبی بعد از حدود سه ساعت فرود از گردنه در مسیر پاکوب در کنار دره ای هست. بعد از حدود 6.5 ساعت به ابتدای جنگل انبوه می رسیم و کمتر از یکساعتی طول می کشد تا جنگل را رد کردیم و در ارتفاع حدود 2800 متری به رودخانه کف دره ای رسیدیم که سوار بر دشت دریاسر است. اینجا شیب تند تمام شده است و بقیه پیمایش کم شیب طولانی است. پایی به آب سرد سرد زدیم و خنکی تا عمق وجودمان بجای خستگی نشست. ساعت حدود 5.5 به دشت دریاسر رسیدیم، هرچه پیش تر می رفتیم مه غلیظ تر میشد و پیدا کردن پاکوب نیاز به توجه بیشتر داشت. مشخص بود که سیل مسیر رودخانه را کمی عوض کرده و ترک جی پی اسها را باید با جهت تحلیل می کردیم. باران نم نم در حال شروع بود و هنوز دوساعتی تا اسل محله راه بود . بعد از دشت در مشیر پاکوب مشخصی می افتیم که جنگلی است و باران قبلی خیس و لیزش کرده و چند باری پشتمان را به زمین کوبید. دو چشمه آب در این جنگل است که تابلو هم دارد. از چادرگاه پس از 11 ساعت فراز ونشیب بسیار دیدن اولین ویلاهای روستای اسل محله خوشحالمان کرد. بر خلاف گزارشهایی که خوانده بودیم از گردنه تا اسل محله مسافت بیشتری بود حدود 22 کیلومتر. خودروها ازمسیر خاکی روستای پیچ بن در انتهای غربی الموت به جنگل سه هزار آمده بودند و 2 ساعتی بود که منتظرمان بودند. ساعت 7:30 غروب بود که خوشحال و خسته به خودروها رسیدیم. ساعت حدود 9 بود که کبابی در شهر تنکابن زدیم و حدود ساعت یک بامداد کرج و پایان این برنامه به یاد ماندنی.
بالاتر از همه عوامل و برنامه ریزی که برای اجرای موفق این برنامه شد توان و تجربه و همکاری همنوردان آن بود که قابل ستایش است، برای همه آرزوی تندرستی و سربلندی دارم.